منبع :آی طنز (به قلم محمود فرجامی)
احمدینژاد: «حوادث بسیار زشتی رخ داد. عدهای به كوی دانشگاه حمله و كارهای زشت كردند. در برخی بازداشتگاهها اقدامات زشتی شد. من میخواهم اعلام كنم این كارها كه در كوی دانشگاه وبرخی بازداشتگاهها و امثال آن انجام شد، بدانید كه اینها هم اجزای سناریوی دشمن بود. اینها توسط وابستگان به جریان برانداز انجام شد... مطمئن باشید كه نفوذیهای جریان برانداز در سناریوی دشمن، فساد و اقدام كردند.» (ایسنا، خطبههای پیش از نماز جمعه 6/6 /88)
بازیگران: 1- وابستهی جریان برانداز؛ (مردی زشترو با لباسی سیاه و داسی در دست و دندانهای گرازی)
2- مامور استاندارد كهریزك؛ ( مهربان، خوشرو، وظیفهشناس و استاندارد)
داخلی، شب، بازداشتگاه كهریزك
(یك مامور مهربان درحالی كه سینی نانخامهای در دست دارد و آن را برای بازداشتشدگان میبرد كه با شیركاكائو میل كنند، ناگهان وابستهی جریان برانداز را میبیند كه به سوی او میآید.)
مامور استاندارد كهریزك: آه تو كیستی ای سیاهی؟
وابستهی جریان برانداز: آه منم، یكی از وابستگان جریان برانداز.
مامور استاندارد كهریزك: اینجا چه میكنی؟
وابستهی جریان برانداز: آمدهام فساد و اقدام كنم.
مامور استاندارد كهریزك:چگونه؟
وابستهی جریان برانداز: خود نیز نمیدانم.
مامور استاندارد كهریزك: چگونه بدینجا راه یافتی؟
وابستهی جریان برانداز: از یك راه نفوذی.
مامور استاندارد كهریزك: یاوه مسرای... ما تمام راههای نفوذی را چنان بستهایم كه بچهكرمآسكاریس هم نمیتواند به اینجا نفوذ كند، چه رسد به نرهغولی چونان تو! حال بیرون شو و مزاحم خواب میهمانان ما مشو.
وابستهی جریان برانداز: هوهاهاها.
(گدازههای آتش با این خنده مهیب از دهان و بینی وابستهی جریان برانداز بیرون میزند.)
مامور استاندارد كهریزك: مردك میگویم مهمانانم خواب هستند آنگاه تو تنوره پنجشعله میكشی؟ با خود نمیگویی اگر زندانیان عزیزتر از جانم از خواب بیدار شوند یا نوشیدنیشان در گلو بپرد چه خاكی بر سر كنم؟
وابستهی جریان برانداز: پوزشم را بپذیر. در سناریو اینگونه نوشته شده بود كه هوهاهاها از خود بدر كنم.
مامور استاندارد كهریزك: من سناریو مناریو حالیام نمیباشد. اگر یكبار دیگر مزاحم زندانیهای من شوی ...
وابستهی جریان برانداز: آه با من سخن چنین درشت مگوی.
مامور استاندارد كهریزك: بهكی... این را باش... هنوز كه درشت ندیدهای!... یكبار دیگر با یاوههایت مزاحم عزیزان من شو تا نشانت دهم. حال زودتر از همان راهی كه آمدهای بازگرد تا بلا ملایی سرت نیاوردهام.
وابستهی جریان برانداز: اما اگر من بازگردم چه كسی سناریو را اجرا كند؟
مامور استاندارد كهریزك: گور ابوی تو و تمام دشمنان كردهاند... ما را چه نیازی به شمایان.
وابستهی جریان برانداز: آخر اگر ما نباشیم چه كسی نقش منفی را بازی كند و كارهای زشت را برعهده بگیرد؟
مامور استاندارد كهریزك: مگر ما اصلا چیز منفی و زشتی داریم كه نیاز باشد كسی برعهده گیرد؟
(وابستهی جریان برانداز دوباره خندهای شیطانی میكند و با جرقهای كه از انگشت شصت سمت راستش ساطع میكند، نانخامهایهای داخل سینی را تبدیل به وسایل «غیراستاندارد» میكند.)
مامور استاندارد كهریزك: وای خدای من... اینها دیگر چیست كه در سینی من است؟ تیغ؟! زنجیر؟! شلاق؟! باتوم؟! شیشهی نوشابه؟!
وابستهی جریان برانداز: هوهاهاها (اینبار بهخاطر صرفهجویی در مصرف سوخت، آتش و گدازهای بیرون نمیریزد – پیام بازرگانی سازمان بهینهسازی در میانبرنامه!) اكنون دیدی كه به من نیاز هست؟
مامور استاندارد كهریزك: آخر ولی چه كسی باور میكند كه چنین ابزارهای غیراستانداردی در دستان مامور استانداردی چون من باشد؟
وابستهی جریان برانداز: همان كسی كه باور كند من از میان اینهمه حصار و حفاظ بدینجا نفوذ كردم!
مامور استاندارد كهریزك: حالا چه كار كنم؟
وابستهی جریان برانداز: آنها را به من ده و خود خارج شو تا من خود این صحنه را به پایان برم.
مامور استاندارد كهریزك: باشه (سینی را به وابستهی جریان برانداز میدهد) ولی با ایشان مهربان باشیها! (خارج میشود)
وابستهی جریان برانداز: خیالت راحت. (سینی را میگیرد و با لبخندی شیطانی به دوربین خیره میشود.) كات
بازیگران: 1- وابستهی جریان برانداز؛ (مردی زشترو با لباسی سیاه و داسی در دست و دندانهای گرازی)
2- مامور استاندارد كهریزك؛ ( مهربان، خوشرو، وظیفهشناس و استاندارد)
داخلی، شب، بازداشتگاه كهریزك
(یك مامور مهربان درحالی كه سینی نانخامهای در دست دارد و آن را برای بازداشتشدگان میبرد كه با شیركاكائو میل كنند، ناگهان وابستهی جریان برانداز را میبیند كه به سوی او میآید.)
مامور استاندارد كهریزك: آه تو كیستی ای سیاهی؟
وابستهی جریان برانداز: آه منم، یكی از وابستگان جریان برانداز.
مامور استاندارد كهریزك: اینجا چه میكنی؟
وابستهی جریان برانداز: آمدهام فساد و اقدام كنم.
مامور استاندارد كهریزك:چگونه؟
وابستهی جریان برانداز: خود نیز نمیدانم.
مامور استاندارد كهریزك: چگونه بدینجا راه یافتی؟
وابستهی جریان برانداز: از یك راه نفوذی.
مامور استاندارد كهریزك: یاوه مسرای... ما تمام راههای نفوذی را چنان بستهایم كه بچهكرمآسكاریس هم نمیتواند به اینجا نفوذ كند، چه رسد به نرهغولی چونان تو! حال بیرون شو و مزاحم خواب میهمانان ما مشو.
وابستهی جریان برانداز: هوهاهاها.
(گدازههای آتش با این خنده مهیب از دهان و بینی وابستهی جریان برانداز بیرون میزند.)
مامور استاندارد كهریزك: مردك میگویم مهمانانم خواب هستند آنگاه تو تنوره پنجشعله میكشی؟ با خود نمیگویی اگر زندانیان عزیزتر از جانم از خواب بیدار شوند یا نوشیدنیشان در گلو بپرد چه خاكی بر سر كنم؟
وابستهی جریان برانداز: پوزشم را بپذیر. در سناریو اینگونه نوشته شده بود كه هوهاهاها از خود بدر كنم.
مامور استاندارد كهریزك: من سناریو مناریو حالیام نمیباشد. اگر یكبار دیگر مزاحم زندانیهای من شوی ...
وابستهی جریان برانداز: آه با من سخن چنین درشت مگوی.
مامور استاندارد كهریزك: بهكی... این را باش... هنوز كه درشت ندیدهای!... یكبار دیگر با یاوههایت مزاحم عزیزان من شو تا نشانت دهم. حال زودتر از همان راهی كه آمدهای بازگرد تا بلا ملایی سرت نیاوردهام.
وابستهی جریان برانداز: اما اگر من بازگردم چه كسی سناریو را اجرا كند؟
مامور استاندارد كهریزك: گور ابوی تو و تمام دشمنان كردهاند... ما را چه نیازی به شمایان.
وابستهی جریان برانداز: آخر اگر ما نباشیم چه كسی نقش منفی را بازی كند و كارهای زشت را برعهده بگیرد؟
مامور استاندارد كهریزك: مگر ما اصلا چیز منفی و زشتی داریم كه نیاز باشد كسی برعهده گیرد؟
(وابستهی جریان برانداز دوباره خندهای شیطانی میكند و با جرقهای كه از انگشت شصت سمت راستش ساطع میكند، نانخامهایهای داخل سینی را تبدیل به وسایل «غیراستاندارد» میكند.)
مامور استاندارد كهریزك: وای خدای من... اینها دیگر چیست كه در سینی من است؟ تیغ؟! زنجیر؟! شلاق؟! باتوم؟! شیشهی نوشابه؟!
وابستهی جریان برانداز: هوهاهاها (اینبار بهخاطر صرفهجویی در مصرف سوخت، آتش و گدازهای بیرون نمیریزد – پیام بازرگانی سازمان بهینهسازی در میانبرنامه!) اكنون دیدی كه به من نیاز هست؟
مامور استاندارد كهریزك: آخر ولی چه كسی باور میكند كه چنین ابزارهای غیراستانداردی در دستان مامور استانداردی چون من باشد؟
وابستهی جریان برانداز: همان كسی كه باور كند من از میان اینهمه حصار و حفاظ بدینجا نفوذ كردم!
مامور استاندارد كهریزك: حالا چه كار كنم؟
وابستهی جریان برانداز: آنها را به من ده و خود خارج شو تا من خود این صحنه را به پایان برم.
مامور استاندارد كهریزك: باشه (سینی را به وابستهی جریان برانداز میدهد) ولی با ایشان مهربان باشیها! (خارج میشود)
وابستهی جریان برانداز: خیالت راحت. (سینی را میگیرد و با لبخندی شیطانی به دوربین خیره میشود.) كات
------------------
تاریخ انتشار خبر: 88/6/7
0 نظرشما در مورد این خبر چیست؟:
ارسال یک نظر